Okay ngl I saw the notification and my heart skipped a beat
Istg imma give y'all the biggest hug the world have ever seen
Tysmmmmm😭 I didn't even thought that the bullshit I upload reaches 100 likes😭😭
Thank you everyone ☆-☆
خدایا
نوتیفیکیشنشو دیدم یه ثانیه قلبم نزد
به خدا الان میگیرمتون بزرگ ترین بغل تاریخو بهتون میدم
وای، ممنونمممم😭 واقعا انتظار نداشتم صد بار چرت و پرتایی که آپلود میکنم لایک بخوره😭😭
از همتون ممنونم بچه ها دمتون گرم ☆-☆
برگام این نقاشی منه اینجا؟
*وی شدیدا خوشحال است* (عادت دارم سر همین یه چیز کوچولو با هیجان دور خونه میدوم)
داداش میدونم! به خدا میدونم الان باید قبلیو تموم کنم ولی آخه نگاش کن- 😭😭
چقدر وقت گذشته و هنوز بیوگرافیشو نذاشتم؟ یه ماه؟🥰🥰
جهت کیفیت بهتر کلیک کنید
Bro I know! Istg I know I should finish the previous one but look at her-
How much time passed and I didn't posted her biography? A month?🥰🥰
Click for better quality
مانسکین بهترینه مانسکین گوش کنید :
امروزم بدک نگذشت.
ساعت چهار صبح خالهم با بچه هاش رسیدن اینجا.. من نمیدونم چطوری خسته نمیشن واقعا.
یه خاله دیگه م هم با همه بچه هاش اومد. (جز یه دخترخالم که کلاس داشت..) جالبه هیچکدوم نمیدونستن اون یکی قراره بیاد.
سر میز از نوه خالم پرسیدم اومدیم کجا، مامانش زیرلبی گفت بگه طالقان. چی گفت؟ اومدیم طالبان👍🏻
بخاری رو هم که دید گفت : این چی چیه؟
+ بخاریه.
- توش جیش میکنیم؟
+ نه.
- چرا.
بعد صبحونه رفتم در پشتی رو باز کردم، جلوش یه جوی خوب داره. بچه ها نشستن لبش و بازی کردن. بماند آب پاش پلاستیکی یکیشون افتاد و آب بردش کلی دویدیم پیداش کنیم که گریه ش رو تموم کنه.. خوشحال شد.
کلی سنگ پرت کردیم تو آب، گل گذاشتم روی موهاشون، بهشون خوش گذشت. خوشحالم.
(باید مشکلات خشممو با پرت کردن سنگ تو آب از بین ببرم)
نهارو همه کنار هم خوردیم. (کل سینی گوجه ها قبل پخت چپه شد رو زمین، برشون گردوندیم یه گوجه دیگم بعدش افتاد عالیه)
از نوه خالم پرسیدم به کی رای میدی؟ گفت : من به تو رای میدم. به (اشاره به دخترخاله هام) شما هم میدم به همه رای میدم.
کاش تو زندگیم همین شکلی ساده باشم.
بعدم همه یکم استراحت کردن و به اجبار یک دوست عزیز فرستادنمون جهت رای دادن. تو این گرمای سگ پز سگ میره بیرون آخه؟ از بینمون ۴ نفر رای دادن کلا. منم فقط کاغذشو انداختم تو صندوق، خودم رای ندادم.
حالا تو ماشین :
مادر : حالا تو به کی رای دادی؟
(پدرجان موقع رای دادن کاغذشو قایم کرد گفت نمیخوام رای منو ببینین)
پدر : دزد بزرگ.
به این ترتیب وقتی مادرجان منظورشو فهمید دعوا شد.
برگشتیم خونه یکم میوه خوردیم و استراحت از اونجایی که همه خسته راه بودن..
به باغ مادربزرگم هم سر زدیم و چندتا آلبالو چیدیم، یه گل جدید دیدم. خیلی جزئیات داشت و انگار وسط برگای ریزش یه مرکز کاج شکل کوچیک داشت . اکثر فامیل برگشتن خونه هاشون و امیدوارم سالم رسیده باشن چون چند دقیقه پیش چنان رعد و برقی شد که کرک و پرام ریخت..
رفتیم لب یه رودخونه که پشت باغ بود، خیلی پر آب بود و یه خانواده نزدیکش نشسته بودن. سنگ پرت کردم تو آب که البته تو کفشام کلی آب رفت..
وقتی بقیه رفتن ما هم با یه خاله و داییم رفتیم سه تا روستا رو دیدیم، مرجان، نساء اولیا و جوستان.
برگشتیم خونه. دوباره در پشتی رو باز کردم یکم نشستم تو لب آب پاهام خنک شد کلی هم آرامش گرفتم.
واکنش صادقانه یه بنده خدایی که ته جوی وایساده درحال خوردن آب :
اون بنده خدا تا ابد :
یکم از آسمون آبی فیض بردیم و برگشتیم تو.
امروز صفحه جدیدی از بولت ژورنالم درست نکردم.. فردا هم برمیگردیم تهران.
بدرود.
جوجه رو نگاه آخه، پسرخالمه :>>
10000 likes
Unexpected💀
تا الان ۱۰هزار تا پست لایک کردم
انتظارشو نداشتم💀
Work in progress 😂😂
دارم میزنم تو کشیدن نقاشیای داستانی
این وسط دارم یه مانگا هم طراحی میکنم، با حضور بروبچه های بانتن😭🔥
جوجه تیغیتون بعد چند سال برگشته XD
رفرنسش سنجو جان بود
Check out my tokyo revengers sona!
Reference : senju
خیلییی ممنونم از همتون که پستام رو لایک کردین و به ۵۰ لایک رسیدیم
جاتون وسط اینجاست : ❤
Everyone, thank you so much for getting me to 50 likes, luv y'all😭😭🤍